فرصت را غنیمت بشمار!

در پست قبل اشاره کردم که در آخرین ماه های کارم در شرکت تومن، در حال انجام فعالیت دیگری بودم که به همان اندازه شرکت تومن در تفکرات من تغییر ایجاد کرد. فعالیتی که خیلی ها آن را آن طور که باید جدی نمی گیرند که باعث می شود نه تنها وقت بیشتری از آن ها صرف این موضوع شود، بلکه خروجی های آکادمیک یا شخصی قابل مشاهده ای نیز از آن دریافت نکنند. شاید تا با حال حدس زده باشید در مورد چه چیزی صحبت می کنم ولی اگر نیز متوجه نشدید، منظورم نگارش پایان نامه است. پایان نامه ای که تمام تلاشم را کردم تا در سریع ترین زمان ممکن و با بالاترین بازدهی به پایانش برسانم که به نظرم موفق نیز شدم.

اگر دوستانی در حال مطالعه این متن باشند که MBA خوانده اند یا در حال گذراندن این دوره هستند، شاید این سؤال برای آن ها به وجود آید که اصلاً چرا باید پایان نامه برداشت؟ (نگارش پایان نامه برای دانشجویان مدیریت دانشکده شریف و تا جایی که می دانم دانشگاه های دیگر، اختیاری است. به جای پایان نامه افراد می توانند دو درس اختیاری را انتخاب کنند.) من پایان نامه برای تمام اقشار مناسب نمی دانم. پایان نامه برای کسی مناسب است که:

الف) روحیه تحقیق و نگارش دارد. نباید به خودمان دروغ بگوییم. اگر کسی نیستیم که ساعت ها پشت مقاله خواندن بنشیند تا مطالب مورد نظر خود را از میان انبوهی از اطلاعات به دست آورد، بهتر است خود را در این مسیر نیندازیم. اگر چنین فردی نیستیم ولی دوست داریم اینگونه باشیم، باید این روحیه را نیز در خود تقویت کنیم تا در این مسیر ناامید نشویم.

ب) قصد اپلای کردن دارد. در صورتی که موضوع انتخاب شده در پایان نامه در راستای تحصیلات و همچنین در راستای آن چیزی باشد که قصد داریم در دوران ارشد یا دکتری ادامه دهیم، می توانیم خیلی دلایل مشخص و قابل قبولی را در پاراگراف های SOP بیاوریم که چرا می خواهیم روی فلان موضوع کار کنیم. کار کردن چندین ماه بر روی یک موضوع خاص سبب می شود دانشی نسبت به آن پیدا کنیم که در تمام دوران تحصیلات و کاری آینده می تواند به یاری ما بشتابد. لازم است روی این موضوع تأکید کنم که کسانی که قصد اپلای به خصوص برای دوره دکتری را دارند، حتی اگر می توانند نیز نباید از زیر بار پایان نامه کنار روند. پایان نامه گویی یک نسخه ابتدایی از آن چیزی است که در دوران دکتری تجربه خواهید کرد و اگر از این دوره نمی توانید موفق بیرون آیید، فکر مجددی درباره خواندن یا نخواندن دکتری باید بکنید. در مورد 4 سال تحقیق صحبت می کنیم، بدون توجه به اینکه در کدام رشته یا گرایش تحصیل می کنید.

خب من خودم را در دسته اول می توانم قرار دهم ولی پایان نامه هر چقدر هم سریع بخواهد اجرا شود، وقت بسیاری نیاز دارد. من در این دوران به صورت نیمه وقت کار میکردم و نیمه وقت دیگرم به کلاس ها، امتحان ها و تمرین ها می گذشت. شاید تصمیم منطقی این بود که من نیز دو درس اضافی بر می داشتم و مانند تقریباً تمام همکلاسی هایم در 5 ترم دانشکده را به پایان می رساندم. (MBA دارای 48 واحد است که البته دوره ما یک درس پیش نیاز نیز اضافه شد و 51 واحد درس گذراندیم. گذراندن تمام این دروس در کنار کار کردن موضوع ساده ای نیست، مخصوصاً اگر بخواهید نمره های خوبی نیز کسب کنید.)

ولی من با همکلاسی هایم یک تفاوت عمده داشتم.

غزاله (همسرم) که وی نیز در حال نگارش پایان نامه خود بود پروسه اپلای خود را نیز پیش می برد. به این معنا که در آخر تابستانی که در پیش بود (تابستان 98) باید تمام کارها به پایان می رسید. به بیان دیگر، من باید در 4 ترم درس خود را به پایان می رساندم که این یعنی در ترم آخر باید 15 واحد درس بر می داشتم. 5 درس متفاوت در MBA یک کار تقریباً فول تایم است چرا که هر کدام امتحان و پروژه های خود را داشتند. پس کار کردن در این دوره می توانست بسیار چالشی و تقریباً نشدنی باشد. به همین دلیل، تصمیم گرفتم با در نظر ملاحظات و واقعیاتی مسیر پایان نامه را انتخاب کنم.

تصمیم گیری هایی که در بالا به آن ها اشاره شد در آبان ماه سال 1397 و در ترم سوم از ارشد من اتفاق می افتاد. در ترمی که من یک درس به نام “استراتژی” با دکتر خلیلی نصر داشتم. اتفاق مساعدی که در این درس افتاد، پروژه ای بود که دکتر خلیلی گفتند که می توانید روی هر موضوعی کار کنید. من این فرصت را غنیمت شمردم و تلاش کردم فازهای اولیه پایان نامه خود را به عنوان پروژه این درس تحویل دهم. در نتیجه تمام زمانی که نیاز بود به پروژه درس استراتژی اختصاص دهم در واقع داشتم بر روی پایان نامه کار می کردم و این کار من را بسیار جلو انداخت. در نهایت ارائه و گزارشی که برای درس استراتژی تحویل دادم را به عنوان پروپوزال پایان نامه توانستم در ترم بعد ارائه دهم. با این کار توانستم در فروردین ماه 98 پروپوزال خود را در حضور اساتید گرامی خانم دکتر اصلانی، آقای دکتر حاجی زاده و استاد راهنمای خودم آقای دکتر سپهری دفاع کنم. با وجودی که فایل اولیه بخش هایی از نیازمندی های پروپوزال را نداشت ولی توانستم در هفته های بعدش، آن بخش ها را نیز تکمیل کنم و تمرکزم را بر روی بخش عملی ماجرا بگذارم یعنی جمع آوری داده.

در اینجا نیاز هست که به صورت خلاصه خدمت شما بگویم که پایان نامه من و موضوعی که به آن علاقه پیدا کردم در چه رابطه ای بود. هنگامی که در خود ما یا اطرافمان تغییراتی به وجود می آیند، نسبت به آن واکنش نشان می دهیم. تحقیقات نشان داده اند که افراد تمایل بیشتری برای نگهداشت شرایط کنونی دارند و روی خوشی نسبت به تغییر نشان نمی دهند. بعضی اوقات در سطح کلان یک سازمان تصمیماتی گرفته می شود که در نتیجه آن ها تغییراتی باید در سازمان صورت گیرد که ممکن است تعداد زیادی از افراد را تحت تأثیر قرار دهد پس احتمال خوبی وجود دارد که این افراد در برابر تغییرات مقاومت نشان دهند. در این پایان نامه من بر روی دو فاکتور کار کرده ام که به مدیران و عاملان تغییر کمک می کند مقاومت افراد در برابر تغییر را کاهش دهند. این دو فاکتور شامل اعتماد افراد به مدیران و اشتراک گذاری اطلاعات در سطح سازمان بود. از طرف دیگر مقاومت در برابر تغییر را به کمک فاکتور مقاومت ذاتی محققی به نام Oreg بررسی کردم.

پس از مشخص شدن فاکتورها و پرسش نامه های مرتبط، به کمک استاد راهنمای خود توانستم سازمان هدف را دانشگاه صنعتی شریف انتخاب کنم تا مقاومت کارمندان آن نسبت به تغییرات دانشگاه را مورد بررسی قرار دهم. به کمک صحبت هایی که با سرکار خانم هدایتی – معاون مالی دپارتمان مالی و اداری دانشگاه شریف – داشتم، موضوع تغییر مکانیزم ورود و خروج کارمندان به دانشگاه را مورد بررسی قرار دادم. تغییری که طی آن، کارمندان را “مجبور” می کرد که از سیستم جدید دانشگاه که مبتنی بر اثر انگشت بود استفاده کنند و سیستم گذشته که کارتی بود را کنار بگذارند که همان طور که پیش بینی می شد مورد مقاومت کارمندان قرار گرفته بود. طی 5 روز آمد و شد و توضیح فرد به فرد برای کارمندان و تلاش برای گرفتن پاسخ، توانستم از 136 نفر اطلاعات کسب کنم و آن را مبنای تحلیل خود قرار دهم.

نتیجه تحلیل چه بود؟

پس از بررسی عوامل و ارتباط موجود بین آن ها، به این نتیجه رسیدم که اشتراک گذاری اطلاعات می تواند اعتماد به مدیران را افزایش دهد ولی این دو فاکتور هیچ تأثیر قابل توجهی نمی توانند بر روی “مقاومت ذاتی” افراد بگذارند. به بیان دیگر، آنچه افراد از درون نسبت به یک تغییر حس می کنند – به عنوان مثال من نوعی ممکن است به طور کلی دیدم نسبت به تغییر محیط اطرافم منفی باشد و نسبت به آن استرس بگیرم. – را نمی توان به کمک عوامل سازمانی مانند اعتماد به مدیران و اشتراک گذاری اطلاعات تغییر داد. یا آن طور که دکتر حاجی زاده بیان کردند:

حس درونی افراد آن قدر محکم است که با فاکتورهای سازمانی شکسته نمی شود.

این ها مواردی بودند که در روز دفاعم در 30 شهریور 98 بیان کردم و بازخوردهایی که از اساتید گرفتم کاملاً مثبت بود. غیر از چندین فیدبک و اصلاح کوچک توانستم پایان نامه را با موفقیت به سرانجام برسانم. ولی در پست قبلی خودم گفته بودم که ما 14 شهریور 98 از کشور خارج شدی پس چه شد؟

به دلیل اینکه استاد راهنمایم در اواسط شهریور ایران نبود، نتوانستیم دفاع را در این تاریخ به انجام برسانیم. که البته فرصت بیشتری به من داد تا مطالب را کامل تر کنم. ولی با توجه به اینکه تاریخ ثبت نام دانشگاه غزاله در حال فرا رسیدن بود، باید از کشور خارج می شدیم. به دلیل اینکه نمی خواستم در هفته های اولیه خارج شدن از ایران غزاله را تنها بگذارم و همچنین برنامه گشتن به دنبال خانه و جا افتادن نیز نیاز به تلاشی دو نفره داشت، همراهش رفتم تا دو هفته پس از آن در تاریخ 30 شهریور به ایران برگردم و دفاعم را انجام دهم.

در پست های بعدی به اتفاقات و اطلاعاتی که از زندگی در ترکیه به دست آوردم می پردازم که به نظرم برای شما خوانندگان جذاب تر خواهد بود.

به امید روزی دیگر،

یاهو

نویسنده مطلب: سپهر عدوانی

منبع مطلب

ممکن است شما بپسندید
نظر شما درباره این مطلب

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.