دنبال معنا باشیم یا موفقیت

مشکل یا دشواری کار همه ما جوانان تا میانسالی اینه بیشترمون با هربادی و یا هر پیشنهادی یا هر رد شدنی مسیر خودمونو و کلا زندگی مون را تغییر میدهیم .


خود من رسما یکی از زخم خورده های این قضیه هستم .تا سن 18 سالگی میدانستم باید بعد از گرفتن دیپلم بروم کارای خدمتم را انجام بدهم وبعدش که هر چقدر طول کشید کارت پایان خدمت را بگیرم و فردایش بروم پاسپورتم را بگیرم و بروم کشور سوئد برای ادامه تحصیل چون از نوجوانی شنیده بودم که سوئد تحصیل رایگان است و زندگی در آن خیلی عالیست و البته این را میدانستم که آنجا ماندنی نخواهم شدو سرزمین موعود من برای زندگی آمریکاست وهمان موقع به کارکردن در شرکت محبوب من که ماکروسافت باشد فکر میکردم ،این تصمیم را از 15 سالگی گرفته بودم . ولی چه شد بعد از گرفتن کارت پایان خدمت با پیشنهاد پدرم که میگفت بیا برو سرکار حالا بعدا هرکاری خواستی بکن و من هم که فکر میکردم میشود حین کارم به خارج رفتن هم فکر کنم ولی وقتی وارد محیط کار شدم و با دنیای متفاوت از جوانی و خانه وارد محیط عجیب وغریب کارمندی شدم.تمام مسیر زندگی ام به نحوی دیگر تغییر کرد و منی که یاد نگرفته بودم باید هدف را زنده نگه داشت مثل یک پرچم با پیشنهاد هرکسی وقت اضافه بعد کارم را درگیر آن میکردم .

جالب است با پول خودم و وقت خودم به دنبال علایق آنها میرفتم و حتی از هدف های آنها هم جلو تر میزدم ولی بعد از مدتی آن کار را رها میکردم . شاید وارد شدن به دنیای شبکه وسیسکو را ادامه دادن تا مدرک بین المللی سیسکو با کلی هزینه مالی و انرژی هم آرزوی دوستم آرتور بود ه باهم هدف مشترکی داشتیم به نام آمریکا که آرتور توانست از طریق برنامه های اقلیت های مذهبی خود را به آمریکا برساند ولی من جاماندم چون حقیقتا هیچ راهی نداشتم نه وضع مالی خوبی داشتم و نه برنامه ای برای اکثریت های مذهبی وجود داشت.

و الان که پس از دوازده سال که از 18 سالگی ام میگزرد و دارم برای خودم کار میکنم و از آن رویای کارمند رسمی نفت بودن برای خیلی ها دست کشیده ام و خود را بازخرید کردم و دوباره دارم به معنای خودم فکر میکنم شاید فهمیدن معنا برای من چند وقت طول بکشد ولی میدانم راهی خواهم یافت معنایی خواهم جست و من هم شاید مثل مولانا البته خیلی راهه بین من و ایشان شاید من هم معنای خودم را خواهم جست.

هزاران ستاره در  کیهان اما ما همه فکر میکنیم فقط یک راه وجود دارد
هزاران ستاره در کیهان اما ما همه فکر میکنیم فقط یک راه وجود دارد

از هنگامی که مسیر را به سمت خواسته خودم و در جستجو بودن تغییر داده ام مردان وزنان نیکی در سره راهم قرار گرفته اند تا مرا راهنمایی کنند و به قول استاد خوبم جناب درگی که همیشه وقتی راجع به ایجاد کاری از ایشان سوال میپرسم میگویند:

(( تو پای به راه در نه و هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید رفت))

میخواهم بهت بگم شاید حقیقت امر من شاید دقیق ندونم چه معنا یا انگیزه یا هدف دقیقی دارم ولی اطراف هدف و مسیرم برام مشخصه و این امره واضحی که من فعلا نمیدونم دقیق دنبال چه معنایی هستم و به قول سجاد مفرد ما مثله راننده ای هستیم که میدونیم میخواهیم برویم اصفهان ولی فعلا اول راه تو تهرانیم و اصفهان مشخص نیست و تو راه باید بیفتیم دنبال نشونه و فقط به سمتش حرکت کنیم .

نمی خوام بگم خوب همه این حرفها که زدم کلی ضد ونقیض تو خودش بود . شاید بخشی از زندگی من باید کارمندی و این کارهایی که اصلا نمی خواستم را میفهمید و درک میکرد . تا ارزش خودم را الان بدونم و همین الانم که دارم پایه ریزی کارم را انجام میدهم و درآمد آنچنانی ندارم و میدانم این ها همش میگزره و هیچ کاری بدون پایه ریزی انجام نمیشه . چون من دارم تلاش میکنم و قدم هامو محکم برمیدارم و خودم را پذیرفته ام با تمام مشکلات و تنبلی ها و کاستی ها و میدانم یک عالمه استعداد دارم که هنوز ازشون استفاده نکردم که ندیدمشون و رو نشدن .

میخوام بهت بگم وسط این همه سایت و استاد و کلیپ انگیزشی دروغی یا راستکی بهترین کاری که میتونه بهت انگیزه بده اینه که بیفتی دنبال این که ببینی که کی هستی و معنای تو برای زندگی ات چیه و به سمتش حرکت کنی و هر هزینه ای براش بپردازی .میدونم خیلی هاتون مثل مهدی رفیقم که خانواده تشکیل داده و دو تا دختر خوشگل و ناز داره میخواهی بهم بگی ابوالفضل ((وارد فاز نصیحت نشو ،یک کار کاربردی بگو ))و من هم بهش میگم هرکسی باید بگرده کار کاربردی خودشو پیدا کنه . شاید خوده من تا ماهه آینده نتونم درآمدی داشته باشم ومجبور بشم برم کار کارگری تو بازار بکنم یا فروشنده مغازه ای بشم چون ماشین هم ندارم اسنپی بشم ولی معنا را نباید گم کردو حقیقتا آدم های عجیب و غریب هستند کسانی که معنا دارند و میارزه که برای معنا داشتن حتی جان داد.

من خودم شخصا ادم هایی را که کمتر از انگشت دست هستند را میشناسم مثله ابرانسان دارند در رشته خودشان کار میکنند و همه متفق القول میگویند از موقعی که مسیر را فهمیده اند و معنای خودشان را دنبال کرده اند ده تا پله ده تا پله رشد کرده اند .

این هم یک عکس فوکول کراواتی (از موهام معلومه اسپرت پوشم )
این هم یک عکس فوکول کراواتی (از موهام معلومه اسپرت پوشم )

حالا من یک جستجوگرم که هر روز در جستجوست .

ابوالفضل پیغان –پروژه جستجوگر

و این شعر هم برای خودم نقشه راهی شده

ای مرد رونده مــــرد بـــیچاره مبـاش از خـویش مشو برون و آواره مباش

در باطن خویش کن سفر چون مردان اهـــل نظری، تو اهل نظــاره مبـاش

گر مردرهی راه نهــــــان بایـــد رفت صـد بادیه را به یک زمان باید رفت

گر می خواهی که راهت انجــــام دهد منزل همــه در درون جـان باید رفت

گر مردرهی میان خـون بــایــــد رفت از پــای فتــاده ســرنـگون بایـد رفت

تو پـای به راه درنــه و هیـــچ مـپرس خـود راه بگویدت که چـون باید رفت

  • عطار

نویسنده مطلب: abolfazl peyghan

منبع مطلب

نظر شما درباره این مطلب

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.